شکواییه ( واسه قبلناست) - وخداوند عشق را آفرید...



درباره نویسنده
شکواییه ( واسه قبلناست) - وخداوند عشق را آفرید...
ما
عشق مانند هوا در همه جا جاری است تو قدری نفسهایت را جانانه بکش...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اوج بگیر...


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
شکواییه ( واسه قبلناست) - وخداوند عشق را آفرید...

آمار بازدید
بازدید کل :5441
بازدید امروز : 19
 RSS 

3

شکواییه

 

غروبا ، قلبم ، ثانیه های بی جان لحظه های بی تو بودن را به سختی می شمارد. گاهی هم   نمی شمارد شاید زمان ، این بی رحم ترین بی رحم ها ، کمی دیرتر بگذرد و امید انتظار برای  من هم چنان زنده بماند.

اما می گذرد. بی آنکه بگوید که می رود و تو می روی و زمان می رود و این منم که می مانم با تمام دیوانگی های با تو بودن و من می مانم با تمام شرم های با تو بودن و این سر سهمگین من طاقت بالا آمدن را ندارد و به زمین می نگرد و لحظه ای که آمدی و لحظه ای که خواهی رفت را از نظر می گذراند.

بدان زمان می آید و آرام آرام انگشتر یادگار مرا بی آنکه بدانی از دستان بی مهر تو می دزدد.

حتی خیال چنین روزی تمام وجودم را می لرزاند.

اما آماده ام برای چنین روزی و ثانیه های انتظار چنین روزی از همین ثانیه های روزمرگی من آغاز شده است.  
همه چیز نزدیک است.

پرنده مردنی است.

 

22/3/1387



نویسنده : ما » ساعت 12:25 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 1